ماسک N95
اسم ماسک N95 من را یاد گوشی های نوکیایی می اندازد که تازه آمده بود و دوربین 5 مگاپیکسلی کارل زایس داشت. برای ما در آن زمان که با دوربین های VGA گوشی عکس های هنری می گرفتیم 5 مگاپیکسل چیزی در حد ماشین های خودران تسلا در این دوره بود!
راننده تاکسی ماسک فیلترداری زده بود که به نظرم آمد باید N95 باشد و دستکش به دست داشت. قرار بود ما را از فرودگاه به صد و خورده ای کیلومتر آن طرف تر برساند. از این پرچانه هایی بود که می خواست هر طور شده مسافرش شویم تا در سفرهای بعدی هم با او به اینطرف و آنطرف برویم. بالاخره پرسید؛ تهران چه خبر؟
از کرونا و داستان هایش گفتیم، سوال کلیدی را پرسید؛ پس چرا نماندین و به اینجا آمدین؟ سربسته برایش توضیح دادیم که حال روحی خوب نبود و چاره ای جز آمدن نداشتیم.از پشت ماسک هم معلوم بود که ترسیده است.
ما را با بهانه ای به همکارش سپرد که نه ماسک داشت و نه دستکش و ما با راننده پر چانه دیگری به مقصد رسیدیم.
هر چند که ما در هزار کیلومتر دورتر از خانه هم در قرنطینه هستیم اما شاید حق با او بود و ما نباید می آمدیم.
این عبارت که قبلا شاید در جایی خواندم یا کسی به من گفت باز هم برایم تداعی شد: دانش هر کسی از جواب هایی که می دهد مشخص می شود و هوش او از سوال هایی که می پرسد!
جمله آخر واقعا زیبا بود.
و مثال های عینیش برام تداعی شد.